_"میشه به آسمون نگاه کرد و دنبال ماه نگشت"؟
اینو گفتُ واستاد تا ابرا برن کنار.
یک دقه.دو.شایدم یه ساعت!
وقتی ماه رو دید تا سحر خیره شده بود بهش!
شاید اولین بارش بود.
از اون شب به بعد
شبای ابری و بارونی میرفت تو لاک خودش.
دلش میخواست همیشه شب باشه!
شبِ مهتابی
.
اون وقتی به ماه نگاه میکرد آرومتر میشد!
همه قید و بندهای زمین رو از یاد میبرد!
براش فرقی نداشت یه هلال باریک ببینه
یا بدر!
فقط میخواست ببینتش!
.
دیگه یادش نمیاومد اولینبار کِی بود که سرشو برد رو به آسمون!
یادش نمیاومد که اولین بار میخواسته آسمون رو ببینه یا ستاره رو.یا.
فقط میدونه که مدتهاست دلش پیش ماه گیر کرده!
نگاهش هم.
حین تماشای ماه
نفسهاش تندتر میشه!
حتی دلش نمیخواد پلک بزنه!
تازگیام میشینه لب برکه.
عکس ماه رو نگاه میکنه و زیر لب میگه:
"تو ماهیُ و من ماهیِ این برکه کاشی".
"تو ماهیُ و من ماهیِ این برکه کاشی".
تو ماهی
تو ماهی.
دیگه این کارش از رو تفریح نیستا، شده مثل یکی از کارای روزمرهاش که اگه انجام نده انگاری دلش آرومُ و قرار نمیگیره.
.
.
قبلنا فکر میکرد دستش هم حتی یه روز به ماه نمیرسه اما
الآن مطمئنه که خودش ماهِه!
راسته "دیوونه" که به ماه نگاه کنه "دیوونهتر" میشه.
ماه؛
"آدم سالم رو هم دیوونه میکنه"
پینوشت:
+ "میشه به ماه نگاه کرد و دیوونه نشد"؟
فروغامان
درباره این سایت